کمیل جانکمیل جان، تا این لحظه: 15 سال و 5 ماه و 6 روز سن داره

شاهزاده کوچولویی به نام کمیل

ژوراسیک پارک تهران

کمیل عزیزم دیروز من و تو رفتیم ژوراسیک پارک برای دیدن دایناسورهای متحرک که من حدوداً اواخر آبان ماه بلیطش رو رزرو کرده بودم. چون تو علاقه خیلی زیادی به دایناسورها داری فکر کردم که باید برات جالب باشه. البته دیروز با اینکه راه زیادی رو رفتیم انقدر خوشت اومده بود که نگو و نپرس همه‌اش بدو بدو می‌کردی که زودتر دایناسورهارو ببینی به توضیحات آقایی که توی آمفی تئاتر در مورد دایناسورها صحبت می‌کرد خیلی خوب گوش کردی و تقریباً همه‌اش رو یاد گرفتی و از حفظ کرده بودی و مدام درمورد اونها صحبت می‌کردی. چند تا عروسک دایناسور هم خریدیم. و ناهارو هم توی هفت‌تیر رفتیم رستوران. وقتی سوار اتوبوس شدیم که به خونه برگردیم فکر می‌...
15 آذر 1393

تولد لیانا دختر دایی امیر

سلام گل پسرم دیروز خدا به دایی امیرت یه دختر دیگه داد که همگی از تولدش خوشحال شدیم. حالا دایی امیر هم مثل دایی محمد دوتا دختر داره. عکس‌هاش رو هم روی وایبر برای من فرستادن خیلی ناز و خوشگله. امیدوارم این دختردایی هم برای دایی خیلی خوشقدم و پربرکت باشد. اینم عکس لیانا خانم کمیل قشنگم دیروز داشتم می‌اومدم دم در مهد دنبالت که خوردم زمین خیلی بد خوردم زمین اول سرم خورد زمین و کنار چشمم حسابی ورم کرد و زخم شد و حالا مثل یه تخم‌مرغ زده بیرون خیلی خدا رحم کرد اگر یه ذره پایین‌تر خورده بود نمی‌دونم الان چشمم چی می‌شد. خلاصه اینم از دیروزمون. ...
12 آذر 1393

تولد ۶ سالگی پسرم

پسر قشنگم ۶ آذر ماه تولد شما بود و من چون درگیر کارهای مربوط به تولدت بودم نتونستم برایت چیزی بنویسم و تولدت رو تبریک بگم. اما حالا تولدت رو بهت تبریک می‌گم و امیدوارم هزارساله باشه و سلامتی و سعادت و خوشبختی همیشه همراهت باشه. پسرم روز چهارشنبه ۵ آذر یک کیک کوچولو گرفتیم و رفتیم خونه عمه عفت چون بابا پاشو عمل کرده و اونجا بود رفتیم تا با بابا تولدت رو جشن بگیریم و کلی هم هدیه بهت دادند و تو هم البته خیلی خیلی خوشحال شدی. روز پنج‌شنبه هم یک کیک که زمین فوتبال بود گرفتیم و خاله‌ها اومدند خونه باباحاجی و خلاصه حسابی برایت زدند و رقصیدند و تولدت رو جشن گرفتند و هدیه بهت دادند و خلاصه خیلی خیلی به هر دو تاییمون خوش گذشت. ...
9 آذر 1393
1